گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

36 ماهگی عشقدونه

یکی یدونه مامان خرداد که میشه من همش روزهایه با هم بودن مونو از اول مرور میکنم،اواخر بارداریم توذهنم میاد و روز زایمان و اولین هایی که با تو تجربه کردم خیلــــــــــــــــــــــــــی دوستت دارم عشقدونه این ماه از 30 اردیبهشت رفتیم خونه مامانجون و دو هفته موندیم،خیلی جاها رفتیم و حسابی خوش گذروندیم،ولی حسابی دلمون برای بابا مرتضی تنگ شده بود،شما با اینکه سرت حسابی گرم بود چند روز آخر میگفتی پس کی میریم خونه مون،خسته شدم،دلم میخواد تو تختم بخوابم،دلم برا بابا مرتضی تنگ شد حسابی بلبل زبون شدی،هنوزم ح رو خ تلفظ میکنی البته وقتی بهت میگیم مثلا بگو با هم درست میگی ولی وقتی داری توجمله ازش استفاده میکنی میگی با خم   تی ...
22 خرداد 1395

فرشته کوچولوی سه ساله تولدت مبارک

به گواه تقویم سه سال پیش فرشته ای در خانه ی ما هبوط کرد. به گواه دلمان اما،او از ازل همین جا با ما بوده است فرشته کوچولوی من همیشه در تصوراتم سه  سالگی رو دور میدیم ولی الان که فرشته ی خونه مون سه ساله شده راستشو بخوای یکم ترسیدم،ترسیدم از این همه سرعت،با اینکه خودم تو تمام لحظه ها کنارت بودم ولی احساس میکنم یه جاهایی تو ذهنم ثبث نشده،بعضی وقتها میرم سراغ عکسهایه قدیمی وخیلی خوشحال میشم که تونستم از هر حرکتت عکس بندازم وتعداد زیاد عکسهات خیالمو راحت میکنه که نه چیزیو از دست ندادم همه فکر میکنن که من عکاسی رو خیلی دوست دارم اما درستش اینه که اگه سوژه ی من فرشته کوچولوم نباشه تمایلی به عکس انداختن ندارم تو این سه س...
18 خرداد 1395
1